بعد یه مدت دوباره آپ شدم :)
یه دوهفته ای هست که مشغول کتابت هستم!
یاد دوران دبستانم افتادم که روزنامه دیواری درست میکردیم با کلی ذوق و شوق!
الانم یه کار مفید دارم انجام میدم....برای داروخانه بیمارستان دارم یه یادگاری از خودم بر جای مینهم تا آیندگان یاد و خاطره مرا زنده نگهدارند!
خلاصه اینکه دارم همه اقلام دارویی که توی داروخانه هست را روی مقوا مینویسم ..چرا؟؟ چون قیمتها مرتب تغییر میکنه و ژرسنل عزیز هم بلد نیستن قیمتها رو از توی دفتر مخصوص در بیارن من مجبورم کار را براشون راحت کنم و خیلی درشت و زیبا روی مقوا براشون بنویسم
بیمارستان ما خیلی پیشرفتس ..سیستم کامپیوتری نداره...اصالت خودشو به شدت حفظ کرده!!!
خلاصه برای اینکار کلی حساب کتاب کردم از داده ای ریاضیم استفاده کردم با محاسبه مساحت یک مستیطیل تعداد خانه ای آنرا خطکشی کردم با خودکارهای رنگی رنگی و ماژیک ...هنوز کامل نشده چون قیمتهارو هنوز وارد نکردم....خعلی خوشگل شده
اینم عکسش
از حال و هوای محرم بگم ....
دیشب رسما کر شدم!!!
داروخانه ما نزدیک مسجده دیشب یه مداح آورده بودن با صدای بسیار نخراشیده!!!!
سه ساعت تمام داد زد!!! وای حالم بد شد ....بابا مگه مجبوریییییییی بخونی....به این میگن اعتماد به نفس!!!
و اما امروز ...
یکی از همکارام نذری داشت ...آخر وقت که خواستم برگردم دیدم بهبه کلی نذری آورد...برای منم آورده بود :) ...روی ظرفه نوشته بود خانوم دکتر فلانی...کلی ذوقیدم :)...اینم عکس این
خدائیش خوشمزه هم بود..اصلا غذای نذری یه طعم دیگه میده ...
دوتا خانوم همکارم خیلی خوبن...دوستشون دارمممممممم :)
هرچند اینجا کارم سنگینه و الان درگیر بحث اعتبار بخشی هستم و باید تا آخر بهمن تحویلشون بدم ولی خب باز خوبه
خداروشکر که از مرکز بهداشت نجاتتتتتتتت پیدا کردمممممم
واقعاااااااااااااا حس میکردم آخر دنیاس
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۲ ساعت 18:34 توسط دختر مهربون
|