روز های زندگی

گاهی اوقات دلم می خواهد که کسی باشد که بدون آنکه از بهم ریختن کلاسم بترسم سرم را روی شانه اش بگذارم و اشک بریزم!

روز های زندگی

گاهی اوقات دلم می خواهد که کسی باشد که بدون آنکه از بهم ریختن کلاسم بترسم سرم را روی شانه اش بگذارم و اشک بریزم!

دیباچه

سلام

عجب چیزی این اعتیاد خدا وکیلی وقتی به سرت بزنه محاله ممکنه دست از سرت برداره! از اون بالایی که پنهون نیست از شما چه پنهون(یه لحظه یاد نن جون خدا بیامرزم افتادم همیشه این مدلی حرف می زد خدا بیامرزتش زن خوبی بود!) بنده یه چند وقتی هست که معتادم!

راستش غرض از مزاحمت اومدیم اگه با این شرایط بنده رو به غلامی قبول می کنید ....................... شرمنده یکم خط رو خط رفت! یکساله که از بند ترک اعتیاد به وبلاگ نویسی خارج شدم! آما از اونجا که تنم یکم زیاد می خارید دوباره به سرم زد وبلاگ راه بندازم چه کنم دیگه!!!!!!!!!!!!!!!


این وبلاگم قراره اختصاصش بدم به دست نوشته هام اگه خدا قبول کنه!!!!

گاهی هم که دلم از جایی می گیرهشاید اومدمو درد و دل کردم!

آخه من کلا آدمه سرخوشیم هیچکس بیشتر از 5 دقیقه دمغ بودنمو ندیده سر همینم هیچ کس باورش نمی شه که منم گاهی دلم از جایی پر می شه!!!!!! هـــــــــــــــــــــــی روزگار!

نظرات 6 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 20:52

سلام

برام جالب بود!
ولی هیچ وقت نمی تونی به دیگران بفهمونی که آدمایی که سرخوشن ناراحتی های عمیقی هم دارن!

حانیه یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 12:09

سلام شلیل جون گرام
اومدم گرد و خاک کنم و دعوا ( اره جون عمم ... از اون سلامم معلومه )
میپرسی برای چی ... جونم برات بگه چه معنی میده تو که دو روزه وبلاگ شاذه جون رو پیدا کردی بیای خود شیرینی ؟ ( الان مثلا من دارم از حسادت منفجر میشم )
ولی دمت گرم ... بچه باحالی هستیا ... میدونی ... من ادم شناس قوی ای هستم ( بازم جون عمم )
از وبلاگ ماه نو یافتمت ... رمانتو هنوز نخوندم .
اگه حیاتی باشه یه روز سر فرصت میام میخونم و نقد میکنم اساسی
خوش حالم از اشناییت ...
راستی : داستانت عاشقانه هم هست آیا ؟

سلام
منظورتون رو نفهمیدم!
من حدود یکساله که داستان های شاذه جون رو می خونم و یکی از نویسنده های مورد علاقم هستن!

انشاءالله هزار ساله بشی اونم نه هزار ساله معمولی! یه عمر پر از عزت!

نقد که اگه بکنی منت می ذاری اساسی!
داستان جناییه و اصل ماجرا شاید یه جورایی یه عشق نا فرجام رو هم توصیف کنه!
من بیشتر عاشقانه می خونم!
چون هنوز احساس خاصی به جنس مذکر ندارم کلا تو فاز عاشقانه نویسی نیستم!

راز نیاز شنبه 6 مهر 1392 ساعت 18:27 http://razeeniaz.blgfa.com

slm azizam mamnon az didan veblagam

خواهش می کنم!
قدم رنجه فرمودین!
منت گذاشتین!
بازم تشریف بیارین!

مانیا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 06:53 http://chantantdeschansons.mihanblog.com/


خب خدا رو شکر من هنوز معتاد نشدم!

قاتل کیست هم هنوز نخوندم ! میخونم ولی

سلام
خدارو شکر!
ممنونم

شاذه پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 13:51 http://moon30.blogsky.com

آفرین! قصه ات خیلی باحاله! پلیسی دوست دارم. ولی نوشتنش برام سخته. خوندنش خوبه
خیلی ممنون

خواهش می کنم
آره خیلی سخته
باید حواست به همه چی باشه!

نگار چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 18:03

سلام
جالبه ها این پست اولت خیلی به فکر بردم اگه می شه بگو چطوری فهمیدی اعتیاد داری؟

سلام

اعتیاد داشتن به یه چیز یعنی وابستگی!
یعنی مثلا من وقتی پای کامپیوترم نمی فهمم چطوری زمان می گذره به هبچ کدوم از محرک های بیرونی و دورنی توجه ندارم
وقتی هم که پای سیستم نیستم مدام فکرم پیششه که چی کار کنم؟ به کی باید جواب بدم؟ این دفعه چه برنامه ای نصب کنم؟

اینا از علایم اعتیاد به رایانه است!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.