روز های زندگی

گاهی اوقات دلم می خواهد که کسی باشد که بدون آنکه از بهم ریختن کلاسم بترسم سرم را روی شانه اش بگذارم و اشک بریزم!

روز های زندگی

گاهی اوقات دلم می خواهد که کسی باشد که بدون آنکه از بهم ریختن کلاسم بترسم سرم را روی شانه اش بگذارم و اشک بریزم!

قاتل کیست؟ (5)

پست پنجم

ساختمان پزشکی قانونی...........اتاق تشریح ...........5/4/ ..........ساعت 10 صبح

_سلام سرگرد عزیز!خبری شده اصولا حالی از ما نمی پرسی؟

_به !به!.دکتر داد. چشممون به جمالتون منور زد. میذاشتین حالا بعدا احضار می کردین. وقت زیاد بود به خدا! در به در دنبال یه نشونه از این بدبختم شما بعد کلی معطلی کنایه بارونمونم می کنی؟!

_چیه؟ توپت پره! کنایه وار حرف می زنی! کارت کجا گره خوره سر من هوار شدی دوباره؟

در حالی که به سمت میز تشریح می رفت و من رو هم دعوت می کرد به حضور بر بالین جسد ادامه دادم:

_نداشیتیما دکتر! بعد 2 ماه از مرخصی اومدی تازه می گی کاره من کجا گیره؟ والا خوبه ها. امروز همه در به در دنبالمن اون یکی در به در دنباله منه گیرم بیاره با کف گیر بزنه تو سرم! این یکی هم خدا رو شکر این مدلیه!؟ حالا اون شاکیه من چرا نیستم ! این شاکیه چرا هستم!؟

_اووو! نگه دار منم سوار شم! ها چیه ؟بازم با خانومت حرفت شده؟ خیلی بی چشم و رویی. از خانومی چی کم داره؟ اصلا تو طلاقش بده خودم عقدش می کنم.

_بگذریم. دیگه رگ غیرتم قلمبه شدا!ادامه بدیم تا فردا کنایه بارمون می کنی. فلک زده چشه؟

در حالی که دست کش های پزشکی رو به دست می کردم ،پارچه رو ی جسد رو کنار زد تا با سوندی که در دست داره در هر مورد که حرف می زنه محل رو هم به من نشون بده. به همون حالت که از پارک آورده بودنش تو خودش مچاله شده بود. گفت:

_دیگه کارش از گوش و چشم گذشته. قاتل یا بیمار روانیه یا خیلی با این بیچاره سر جنگ داشته؟

من که گیج شده بودم پرسیدم:یعنی چی؟ اصلا چرا این جوریه هنوز خوب صافش می کردین!؟

دست به کمر وایساد و با قیافه ای حق به جانب گفت: وا! خنگ شدی سرگرد جان یا من اینطور فکر می کنم؟........چپ چپ نگاش کردمو با همون حالت خودش گفتم:

_دکتر 2 دقیقه دیگه اینجا وایسم حکم تعدیل و طلاق و سرپرستی دخترمو برگه عدم سلامت روانیو با هم امضا می کنی ها! برو سراصل مطلب؟!

روی جسد خم شد و ماسک رو به صورت زد و با اشاره به محل نگاهداری ماسک ها منو هم وادار به زدن ماسک کرد. و بعد با توضیح و اشاره به جسدشروع کرد:

_سن:حدودا 30 تا 37 ساله پیداست ورزشکار بوده. اعتیاد نداشته حتی به سیگار. یه قطره خون هم تو رگاش نیست. سیاهرگ گردن رو زدن و با یه چیزی تو مایه های تلمبه یا مکش خون رو بیرون کشیدن. بدون شک یا خودش از پزشکی سر  در می یاورده یا همکار پزشک داشته! این قتل کار یه آدمه عادی نیست.(با گفتن این حرف نگاهمو از گردن بریده شده ی مقتول به صورت دکتر دوختم. اون که متوجه تعجبم شده بود افزود:) آخه سرش بدون شکست مهره ی گردنی و درست از روی غضروف بین مهره ای مهره های 4و3 بریده شده. زمان مرگ هم با توجه به گرمای دیشب و بارونی تنش دقیق نمی توم بگم ولی..........

 به فکر فرو رفت و ادامه ی حرفش رو خورد در حالی که قیافه ای سوالی پیدا کرده بود گفت:

_عجیبه! آدم تو گرمای تابستون بارونی می پوشه!؟ بگذریم(هنوز فکری بود و ابروهاش در هم گره خورده) موقع کالبد شکافی یه یاد داشت از تو معدش بیرون کشیدم. دادم بچه های دایره جنایی واسه انگشت نگاری و در آوردن شماره پیرینت و اینا آخه تایپی بود. کلاسه آثار انگشتان دستش رو هم گرفتم و همراه یاد داشت دادم فروزش. در مورد سوال دومتون هم بدن مقتول وقتی روی نیمکت جاگیرش کردن هنوز گرم بوده یعنی حداکثر 4 یا 5 ساعت از مرگش می گذشته بعد از اونم چون ماهیچه هاش خشک شدن نمی شد صافش کرد فعلا همین در ضمن هنوز کالبد شکافی بدنش رو کامل انجام ندادم فعلا شستو شوی معده رو انجام دادیم تا سپندیار بیاد جسدو مرتب کنه اونوقت اطلاعات بعدی رو براتون می فرستم!

_ممنون دکتر. حق باشماست فکر منم مشغول شد. بارونی؟! شاید تو بهار ربوده شده! کاویان مشغول این قسمته!؟

با صرافت تو چشمام زل زد و گفت:اما من با نظرتون مخالفم؟!

_چه طور؟

_دقت نکردینا؟! مقتولتون کاملا ترگل ورگله؟! ریش تراشیده که از بلندی موهای ریش می تونم حدس بزنم شاید بین 24 تا 48 ساعت از مرگش گذشته. موهای ژل زده. عطر و ادکلن انگلیسی اصل لباساشم که همه مارک دار. طرف یا خرپوله و کلا تریپ خفن می گرده یا اینکه قرار عشقولانه داشته؟!

_خب اینا به بارونی چه ربطی داره؟

_نخیر انگاری امروز کلا تعطیلیا؟! اوف! بهتره آب و هوای یکی دو روز اخیر ایران رو چک کنی و یا نه ورای مرز های ایران پرواز های داخلی و خارجی با مبدا بارونی رو چک کنید شاید معمای  پوشیدن بارانی در تابستان حل شه! و هویتش درآد.

_می گم دکتر ! یه وقت چشت پی مقام من نره ها! دیر بجنبم دیپورتم می کنن سرباز خونه! دسمریزاد! رومونو سفید کردی !

درحالی که خم شده بود و احترام می ذاشت افزود:دست پرورده ایم. سرگرد! خجالت نده!

بعد از کمی گپ و گفت دوستانه با دکتر و رد و بدل کردن اطلاعات و همفکری از ساختمان خارج و به سمت دفترم به راه افتادم تا با فروزش و کاویان در این باره صحبت کنم و از یافته های اونها هم آگاه شم.

_فروزش. شما با اصلانی دنبال فرضیه پوشیدن بارانی در تابستان دکتر برید.تا 5 ساعت دیگه اگه هویتش رو به هر صورتی در نیاوردی و بدون دلیل محکمه پسند برگشتی به ازای هر 1 ساعت تاخیر 48 ساعت بازداشت می خوری! مفهومه؟

_بله قربان!

_کاویان! شما هم برید ببینید با کلاسه چیزی در می یارید سوء سابقه ای چیزی. در ضمن از دایره ی جنایی هم یادداشت مذکور رو بگیرید.

_اطاعت قربان

_ و من هم می رم ادامه پرونده های بایگانی رو چک کنم. خیلی خیلی تاکید می کنم تا قبل از روشن شدن پرونده چیزی به مطبوعات درز نکنه مفهومه؟

همه باهم برخواستند احترام کردند:

_بله قربان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.